مترجم ر. باقری
“پوتین به خوبی از ضعف های غرب آگاه است!”
یادداشت مترجم:
در حالی که سردمداران آلمان و خصوصا رهبران حزب سبز هردم امیدوارانه شکست روسیه در جنگ اوکراین را تبلیغ می کنند و جبهه اوکراین را با سلاح ها و پول آلمانی ها که در لبه تیز فقرقرار گرفته اند، اشباع می کنند و غرب با تحریم های گسترده علیه روسیه در صدد بوده وهست تا ولادیمیر پوتین جنگجوی مهاجم روسیه را سرکوب کند، اما با نگاهی سطحی به وقایع تاکنونی متوجه می شویم چه اتفاقی افتاده است؟ آلمان از ممنوعیت گاز روسیه می لرزد، نیروهای کرملین در اوکراین مستقر شده اند. علیرغم همه انتظارات، اقتصاد روسیه در حال سقوط نیست. پوتین بارها ثابت کرده که صبور است. رخداد ها نشان می دهند او منتظر است تا شور و شوق غرب برای حمایت از مبارزه دفاعی اوکراینی ها فروکش کند. بابروفسکی تاریخ نگار وقایع جاری و موقعیت روسیه و اروپا را از زاویه ای که می انگارد توضیح می دهد، گرچه با موضع گیری یک جانبه خود تصمیم دارد فقط پوتین را محکوم نماید، اما گفتار او نشان می دهد که اروپا در سیاست و موضع گیری خود نسبت به روسیه شکست خورده است. جملات و کلمات داخل پرانتز متعلق به مترجم است.
مورخ غرب گرا یورگ بابروفسکی هشدار می دهد:
پوتین به خوبی از ضعف های غرب آگاه است.
نوشته زیر ترجمه ای است از
مصاحبه مارک فون لوپکه و فلوریان هارمز با یورگ بابروفسکی
به روز شده در 2022/07/14 – 11:24 قبل از ظهر زمان
یورگ بابروفسکی، یکی از معتبرترین کارشناسان روسیه در تاریخ آن کشوراست که در زمان استالین به غرب پناهنده شد. او در مصاحبه با “تی آنلان” به بغرنج های جنگ اوکراین پاسخ می دهد.
تی آنلاین: پروفسور بابروفسکی، غرب تحریم های سختی را علیه روسیه اعمال کرده است، ارتش اوکراین با سرسختی از کشور خود دفاع می کند. با این حال، ولادیمیر پوتین، آشفته به نظر می رسد. او چگونه آن را مدیریت می کند؟
یورگ بابروفسکی: پوتین به خوبی میداند که زمان برای او در حال گذر است، مهم نیست غرب چه تحریمهایی علیه روسیه اعمال میکند. تا زمانی که چین، هند و سایر کشورها نفت می خرند، پوتین می تواند تحریم ها را با صادرات جبران کند. روبل در حال حاضر ثابت است و اقتصاد روسیه هنوز سقوط نکرده است. در مقابل، غرب از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارد. تورم بالاست و ترس زیادی به خصوص در آلمان از توقف کامل عرضه گاز روسیه وجود دارد.
آیا جبهه غرب در برابر روسیه به زودی از بین می رود؟
جبهه غرب علیه پوتین مدت هاست در حال فروپاشی بوده است. برخی از شرکت ها از روسیه خارج شده اند. اما دیگران به تجارت بسیار خوب با روس ها ادامه می دهند. اکنون قیمت ها در غرب در حال افزایش است، نرخ تورم در بالاترین حد خود قرار دارد. به محض اینکه زمستان فرا برسد، ما نیز احساس می کنیم که تحریم شدن به چه معناست. و به زودی لوایح ارائه خواهد شد. من نمی توانم تصور کنم که شهروندان کشورهای غربی بخواهند به هر قیمتی فداکاری کنند. هر حکومتی که از نظر دموکراتیک مشروعیت یافته است باید این را در نظر بگیرد.
بعد از سپری شدن تابستان چه احتمالاتی در انتظارغرب ایستاده اند؟
در زمستان، پوتین می تواند از قوی ترین سلاح خود استفاده کند: بستن خطوط گاز. او البته می داند که با خنک شدن مسکن مردم و خالی شدن کیف پول آنها، حمایت از اوکراین کاهش می یابد. به همین دلیل است که او علاقه ای به مذاکره ندارد و تا زمانی که جبهه متحد غرب از بین برود به این جنگ ادامه خواهد داد.
چه زمانی ممکن است این اتفاق بیفتد؟
بر کسی پوشیده نیست که شانس دموکرات ها برای حفظ اکثریت خود در کنگره در انتخابات میان دوره ای آمریکا در اوایل نوامبر بسیار اندک است. تمایل شدیدی در حزب جمهوری خواه برای دور نگه داشتن آمریکا از درگیری وجود دارد. اگر آمریکا از رویارویی خارج می شد، اروپایی ها به تنهایی با پوتین روبرو می شدند. پس از آن حداکثر اولین کشورهای اروپایی از ائتلاف ضد روسیه خارج خواهند شد. در آلمان، علامت سوال بدون شک بزرگتر از لهستان است. اما آلمان در جامعه اروپا نیز از وزن بیشتری برخوردار است. اگر تردیدها در آلمان و فرانسه افزایش یابد، اتحاد اروپا از بین خواهد رفت. پوتین همه اینها را می داند و تا زمانی که تردیدها در اروپای غربی مشخص شود، جنگ خواهد کرد.
پوتین اینگونه پیروز خواهد شد؟ روس ها در مورد جنگ در اوکراین چه احساسی دارند؟ تلفات ارتش روسیه زیاد است، تحریم های غرب به وضوح قابل توجه است، حداقل در برخی زمینه ها.
در روسیه نیز انتقاداتی از دولت و جنگ تجاوزکارانه آن وجود دارد. اما چنین انتقادی از سوی اقلیت ها صورت می گیرد و اصلا در رسانه های رسمی دیده نمی شود. اکثریت جمعیت روسیه پشت پوتین هستند و هیچ نشانه ای از خستگی جنگ دیده نمی شود، احتمالاً به این دلیل که پوتین تاکنون از دعوت به بسیج عمومی خودداری کرده است. اگر جنگ ماهها یا سالهای بیشتری ادامه یابد، روسیه نسبت به کشورهای غربی برتری خواهد داشت، زیرا جمعیت آن نسبت به آلمانیها یا فرانسویها حاضر به فداکاریهای بزرگتر هستند و به این دلیل که رژیم مجبور نیست انتخابات و افکار عمومی را در نظر بگیرد. این انتظار که در روسیه تظاهرات برگزار شود، یک توهم است. پوتین همچنین از جنگ برای از بین بردن آنچه از نارضایتی سازمان یافته در کشور باقی مانده است استفاده می کند. منتقدان شغل خود را از دست می دهند، به خارج رانده می شوند یا دستگیر می شوند.
با این حال، بسیاری از روسها روابط نزدیکی با اوکراین دارند. آیا در مورد ویران کردن این وحشیانه کشور به هیچ تردیدی نمی بینید؟
برای اکثر روس ها، این درگیری به هیچ وجه جنگ بین دو کشور مستقل نیست، بلکه یک جنگ داخلی است که هدف آن وادار کردن یک استان جدا شده به امپراتوری است. به گفته افکار عمومی روسیه، پوتین می خواهد اوکراینی ها را به دلیل “خیانت” آنها مجازات کند. تبلیغات اینگونه است: نبردهای بزرگ جنگ جهانی دوم که در آن همه مردم اتحاد جماهیر شوروی با هم علیه فاشیست های آلمانی جنگیدند، بارها و بارها به یاد می آیند. این واقعیت که “برادران اوکراینی” سابق در حال رویگردانی از این میراث هستند در روسیه به عنوان “خیانت” تلقی می شود. این نیز دلیل بی امان بودن جنگ است.
این تبلیغات پوچ است.
البته که هست! اما این پروپاگاندا قدرتمند است زیرا در یک تابلوی صدا طنین انداز می شود، زیرا مردم می خواهند آنچه را که می شنوند باور کنند. روسیه همان چیزی است که هست – و نه آنگونه که ما در آلمان دوست داریم باشد. سیاستمدارانی که می خواهند در دیپلماسی برتری داشته باشند باید بدانند که با چه کسی سروکار دارند و انتظار چه چیزی را نداشته باشند. اگر طرف مقابل مقدماتی را که این موضع بر آن استوار است تشخیص ندهد، نمایندگی و دفاع از یک موضع اخلاقی کافی نیست.
اما چرا نباید دیدگاه اخلاقی دولت های غربی کافی باشد؟ وقتی اوکراینی ها از کشورشان در برابر متجاوز دفاع می کنند درست می گویند، پوتین قوانین بین المللی را زیر پا گذاشت.
درست بودن به این معنی نیست که بتوانید کاری را که می خواهید انجام دهید. بدون شک از نظر اخلاقی مقاومت در برابر جنگ تهاجمی ضروری است. اما اگر میخواهید با موفقیت در برابر او مقاومت کنید، نباید محدودیتهای ممکن را از دست بدهید. چه نوع حمایتی منطقی است و چه نوعی نیست؟ بعد از پایان جنگ چه خواهد شد؟ زیرا روسیه چه در جنگ پیروز شود و چه ببازد، از بین نخواهد رفت. و شما باید با آن مقابله کنید، همانطور که اتحادیه اروپا می تواند با ادعاهای دیگر دیکتاتوری ها مقابله کند. شهروندان کشورهای دموکراتیک غرب باید متقاعد و بسیج شوند تا به تقابل ادامه دهند. آیا سیاستمداران این کشور این همه سوال را از خود پرسیده اند؟
چه چیزی را در غرب برای رویارویی با روسیه از دست می دهیم؟
هیچ استراتژی آلمانی و اروپایی برای روسیه وجود ندارد. این تمایل که روسیه باید در جنگ شکست بخورد یک میل است نه یک استراتژی. به هر حال، در واقع چه چیزی باید به دنبال پیروزی باشد؟ و آیا واضح است که یک رویارویی تصادفی به نفع پوتین است و به جمع کردن مردم در پشت سر او کمک می کند؟ تحریم های غرب برای بی ثبات کردن روبل، ورشکستگی روسیه و فروپاشی اقتصاد آن طراحی شده است. در عوض، اروپاییها متوجه میشوند که تحریمهایشان به خودشان هم آسیب میزند. می ترسم آقایان در کرملین راهبردی برای نحوه برخورد بلندمدت با کشورهای غربی داشته باشند. ما آنها را نداریم.
با این حال، اقتصاد روسیه همچنان ممکن است سقوط کند.
باور نمیکنم. روابط تجاری آلمان و روسیه فروپاشی نکرده است، بسیاری از کالاهایی که مشمول تحریم نیستند همچنان به روسیه تحویل داده می شود. به دلیل تحریم ها، روسیه مولفه های فنی مهمی را که برای تجهیز ارتش خود نیز به آن نیاز دارد، از دست داده است، اما به لطف غنی بودن مواد اولیه و صنعت تسلیحاتی، روسیه به خودکفایی رسیده و به راحتی می تواند اقتصاد خود را با شرایط جنگی تطبیق دهد. آیا ما می توانیم و آیا می خواهیم؟ من شک دارم!
تلاش غرب برای منزوی کردن کامل روسیه در سطح بین المللی شکست خورده است. در مورد چین، این قابل انتظار بود. اما چرا بسیاری از کشورهای دیگر به حمایت از پوتین ادامه می دهند؟
اروپایی ها تمایل دارند خود را بیش از حد ارزیابی کنند و معتقدند که در ناف جهان زندگی می کنند. اما دیگر اینطور نیست. چین، هند، برزیل، ایران و بسیاری از کشورهای نوظهور دیگر در کنار پوتین قرار گرفتهاند، زیرا آنها نیز جنگ علیه اوکراین را درگیری با ایالات متحده آمریکا، فرانسه و بریتانیا، جنگ علیه کشورهای استعماری قدرتمند سابق میدانند. در این کشورها، تضمینهای اخلاقی دولتهای غربی بدبینانه به نظر میرسد، زیرا در پرتو تجارب استعماری دیده میشوند. پوتین به نارضایتی های ضد آمریکایی و ضد اروپایی در این کشورها پرداخته و روسیه را به عنوان یک آوانگارد قدرتمند مقاومت در برابر غرب معرفی می کند که به حقوق بشر استناد می کند اما در واقع فقط می خواهد این واقعیت را بپوشاند که مانند گذشته برای سلطه بر جهان تلاش می کند.
با توجه به این شرایط، فکر می کنید جنگ در اوکراین چگونه به پایان می رسد؟
کسی که می تواند صبر کند قدرت دارد. به همین دلیل است که پوتین احتمالاً در پایان پیروز خواهد شد. روسیه به تمام اهدافی که برای خود تعیین کرده دست نخواهد یافت. اما پوتین همچنان می تواند اوکراین را به ویرانه تبدیل کند و از ادغام آن در سیستم اتحاد غرب جلوگیری کند. هیچ کشوری در ناتو یا اتحادیه اروپا پذیرفته نخواهد شد که در حال جنگ یا تهدید جنگ باشد. پوتین این را می داند و بروکسل نیز آن را می داند.
این نکته دیگری است که ما در غرب نمی توانیم درک کنیم: چرا پوتین می خواهد بر کشوری که ویران شده است حکومت کند؟
زیرا او اوکراین ویران شده را به اوکراینی که برای همیشه در غرب لنگر انداخته ترجیح می دهد. آنچه را که نمی توانید داشته باشید، نابود می کنید. این حقیقت بدبینانه اما ساده است.
در حال حاضر نگرانی زیادی در مورد تامین گاز در آلمان وجود دارد. خط لوله نورد استریم 1 دریای بالتیک از 11 جولای به مدت ده روز به دلیل تعمیر و نگهداری بسته شده است. آیا به نظر شما ممکن است که پوتین حتی اجازه فعالیت پس از آن را به آنها ندهد؟
من فکر می کنم که این یک ریسک بسیار واقعی است. روسیه برای بقای اقتصادی به اروپا وابسته نیست. از سوی دیگر پوتین نقاط ضعف آلمان را می داند و بی رحمانه از آنها سوء استفاده خواهد کرد. تصویر ملی آلمانی ها چنین است که با بهره وری اقتصادی از یک زندگی پر رونق تغذیه می شود. به محض اینکه آنچه آلمانی ها به آن عادت کرده اند زیر سوال رود، حمایت از اوکراین کاهش خواهد یافت. پوتین می داند که بحران های اقتصادی به پوپولیست ها کمک می کند، ستون پنجم او در اروپا. مارین لوپن و متئو سالوینی فقط منتظر لحظه شکوه خود هستند. و در صورت تشدید بحران اقتصادی، احتمالاً در آلمان نیز اوضاع ناخوشایندتر خواهد بود.
اولاف شولتز بارها به تردید و بلاتکلیفی در حمایت از اوکراینی ها متهم شده است. آیا این تصور را دارید که صدراعظم واقعاً می داند که وضعیت ما چقدر مخاطره آمیز است و پوتین هنوز چند برگ برنده در آستین خود دارد؟
انتخابات همیشه در مورد مسائل اقتصادی است. آلمانی چیزی جز ثبات، امنیت و رفاه را دوست ندارد. اولاف شولز ظاهراً این حقیقت را بهتر از آن چیزی که بسیاری فکر می کنند درک کرده است. ظاهراً او از قبل به زمان پس از جنگ فکر می کند. و عاقلانه است که مراقب آنچه در آینده است باشیم. زیرا در زمان جنگ و بحران، حاکمان مستبدی مانند پوتین در ابتدا دارای مزیتی هستند زیرا مجبور نیستند برای انتخابات آزاد قیام کنند و افکار عمومی را در نظر نگیرند. شولز، مکرون و بسیاری دیگر از روسای دولت های اروپایی بدون شک می دانند که پوتین در نهایت می تواند موفق باشد. آنها باید راهی برای خروج از این معضل پیدا کنند. من این تصور را ندارم که صدراعظم مردد است، همانطور که اغلب او را متهم می کنند، اما با هوشیاری در حال سنجش این است که چه چیزی به نفع آلمان و اروپا است و چه چیزی نیست. روزی روزگاری صحبت از رئالپولیتیک بود.
آیا واقعا فکر می کنید دموکراسی ها تا این حد ضعیف هستند؟ آنها بارها و بارها ثابت کرده اند که می توانند با موفقیت با دیکتاتورها مقابله کنند و به جنگجویان حمله کنند. جنگ جهانی دوم یک نمونه است.
البته، دموکراسی ها زمانی می توانند از خود دفاع کنند که خود مورد حمله قرار گیرند. اما آلمان در حال جنگ نیست. وخود آنها هم نمی خواهند. شرایط کنونی چیزی جز امیدواری است. ایالات متحده نمی تواند درگیر یک درگیری طولانی تر شود، زیرا بازگشت دونالد ترامپ را به کاخ سفید می تواند در دو سال خوب تضمین کند. در اروپا، همبستگی با اوکراین به محض اینکه باید از اروپایی ها فداکاری شود، به حد خود می رسد. پوتین نقطه ضعف ما را به قدرتمندترین سلاح خود تبدیل می کند.
آیا بهتر است به سرعت به دنبال مذاکره با روسیه باشیم؟
پوتین مطلقاً علاقه ای به مذاکره ندارد. او اکنون همه چیز را می خواهد.
آیا غرب نباید تمام سلاح های سنگین موجود را در اسرع وقت کنار هم بتراشد و برای اوکراینی ها بفرستد – تا پیروزی تا حد امکان برای پوتین گران شود؟
اگر غرب به اوکراین تسلیحات میدهد، باید راهبردی برای اقدامات پس از جنگ وجود داشته باشد. شما باید بدانید که دستور صلح آینده چگونه خواهد بود و چه کسی آن را تضمین خواهد کرد. اوکراین تنها در صورتی قادر به پیوستن به اتحادیه اروپا خواهد بود که بتواند در صلح با همسایه شرقی خود زندگی کند. اما چگونه قرار است آن موفق شود و روسیه چه نقشی در این نظم صلح ایفا خواهد کرد؟ تاکنون هیچ پاسخ قانع کننده ای برای این سوال وجود ندارد.
غرب چگونه باید در آینده با روسیه برخورد کند؟
شما باید با واقعیت روبرو شوید. روسیه کشور بزرگی است، مجری امپراتوری(حکومت شوراها) شوروی است، ذخایر عظیمی از منابع طبیعی دارد و سلاح های هسته ای در اختیار دارد. هر کسی که اکنون خواستار منزوی شدن روسیه است، کاملاً از درک آنچه در سیاست خارجی مهم است ناکام مانده است. گاهی اوقات نگاهی به نقشه کمک می کند تا تصوری از مرزها و امکانات یک کشور داشته باشید. روسیه روابط خوبی با هند، چین و … دارد – کشورهای قدرتمندی که دیگر اجازه نمی دهند اروپا به آنها دیکته کند. همچنین نقش روسیه در قفقاز و آسیای مرکزی بیش از هر زمان دیگری است. وقتی صحبت از برقراری نظم صلحی است که قرار است دوام داشته باشد و در خدمت منافع اوکراین باشد، نمیتوان همه اینها را نادیده گرفت. بی ثبات کردن روسیه خطرناک است.
چرا؟
نظام های سیاسی روسیه همیشه شکننده بوده اند؛ فروپاشی امپراتوری ، ناآرامی های(منظورانقلاب اکتبر 1917 میباشد) داخلی، جنگ های بین قومیتی در قفقاز و آسیای مرکزی و نبردهای دیادوک در کرملین نیز پیامدهای بی ثبات کننده ای برای ما خواهد داشت. هیچ کس نمی تواند علاقه ای به آن داشته باشد. تغییر نظم سیاسی روسیه از درون بسیار مهمتر است. نه امروز اتفاق می افتد و نه فردا، اما چرا باید برای همیشه غیرممکن باشد؟
تنها اجازه دادن به پوتین به خشم در اوکراین نیز نمی تواند راه حلی باشد.
تنها انتخاب ما بین طاعون و وبا است. دولت فدرال مایل است 100 میلیارد یورو برای ارتش آلمان هزینه کند. این تصمیم خوبی است، اما جایگزین استراتژی روسیه نمی شود. به یاد بیاوریم که ناتو و اتحادیه اروپا چگونه با رجب طیب اردوغان برخورد می کنند. اردوغان چهرههای مخالف را زندانی میکند و کردها را در شرق ترکیه، شمال سوریه و عراق مورد آزار و اذیت قرار میدهد و این اعمال خشونتآمیز را مرتکب میشود، زیرا میداند که رای دهندگانش را خوشحال میکنند. از نظر اخلاقی، این سؤال که چه کاری باید انجام شود، به سرعت حل می شود.
با این حال، به طور متفاوتی با آن برخورد می شود.
در این مورد اتحادیه اروپا ترجیح داد با اردوغان کنار بیاید. او برای محافظت از اروپا در برابر ورود بیشتر پناهجویان از خاورمیانه به او امتیازاتی می دهد و اکنون توجه جدی به اخراج مخالفان رژیم ترک و کرد به ترکیه می شود تا فنلاند و سوئد بتوانند به عضویت ناتو درآیند. روحیه کجاست؟ روسیه و ترکیه اقتدارگرا هستند. متأسفانه، ما نمی توانیم آن را تغییر دهیم و باید با واقعیتی که دوست نداریم کنار بیاییم. از بدترین ها دوری کنید و با نگاهی هوشیار به بهترین ها برسید. این باید حداکثر سیاست خارجی موفق باشد. زیرا اگر غیرممکن را بخواهید، به بدیهیات دست نخواهید یافت.
اما دوباره بپرسم: آیا در نهایت یک نمایش قدرت متحد پوتین را تحت تاثیر قرار نمی دهد؟
قدرت تنها زبانی است که پوتین می فهمد. اما اروپایی ها قوی نیستند. شما باید با هوشیاری به آن فکر کنید. اگرچه ناتو از نظر نظامی برتر از روسیه است، اما بدون ایالات متحده آمریکا ناتو قادر به اقدام نخواهد بود. خبر خوب این است: دیگر لازم نیست از ارتش روسیه بترسیم. او ضعیف است و بعد از این جنگ ضعیف تر خواهد شد.
اوکراینی ها در حال حاضر این چیزها را متفاوت می بینند. چطور به این حکم می رسید؟
ارتش روسیه همیشه ببر کاغذی بوده است. اتحاد جماهیر شوروی با تهدیدها رشد کرد، اما نیروهای مسلح آن ضعیف و ضعیف بودند. این موضوع اکنون در جنگ روسیه علیه اوکراین نیز مشهود است. ویرانی عظیمی که توسط نیروهای مسلح روسیه انجام می شود و استفاده افسارگسیخته از خشونت نشانه های ضعف است. شما چیزی را که نمی توانید فتح کنید، نابود می کنید، و استراتژی و تاکتیک ها را با حداکثر کردن وحشت جایگزین می کنید. زرادخانه هسته ای روسیه بسیار زیاد است – اما خوشبختانه به دلیل تعادل هسته ای با ایالات متحده قابل استفاده نیست.
چرا از سال 1991 تمام تلاش ها برای دموکراتیزه کردن روسیه شکست خورده است؟
تجربه روسیه از دموکراسی در زمان افول و فروپاشی اقتصادی به دست آمد. امپراتوری(اتحادجماهیر شوروی) فروپاشید، استاندارد زندگی سقوط کرد، نظم فرو ریخت. زمینه های مناسبی برای پذیرش روش های دموکراتیک در و جوامع باز نیست. رئیس جمهور روسیه، بوریس یلتسین، شخصیتی سرگرم کننده بود، یک نمایش انسانی از زوال همه جا.
پس از یلتسین، ولادیمیر پوتین، با روش کاملا متفاوتی حکومت کرد.
در دوران پوتین، شرایط زندگی بسیاری از روس ها بهبود یافت. حقوق بازنشستگی و دستمزد متوسط افزایش یافت، جرم و جنایت از خیابان ها ناپدید شد، زندگی روزمره دیگر تنها با مبارزه برای منابع کمیاب تعیین نمی شد. این ممکن است بی اهمیت به نظر برسد، اما بسیاری از روس ها این تغییرات را بهبود کیفیت زندگی خود می دانستند. این رونق از طریق فروش مواد تأمین می شد، دستگاه دولتی بزرگ شد تا وفاداری مردم از طریق پرداخت ها خریداری شود. پوتین نیز بسیار زیرکانه با کینه ها و احساسات نوستالژیک بازی کرد. روس ها باید دوباره به کشورشان افتخار کنند. صحنه سازی عظمت امپراتوری (قبل انقلاب اکتبر و پس از انقلاب اکتبر) منبعی میباشند که از آن پوتین خود را وفادار به آنها نشان داد تا در قدرت بماند.
در همان زمان، روزنامه نگاران و مخالفان “ناپدید” یا به قتل می رسیدند.
متأسفانه باید به این حقیقت تلخ اعتراف کرد که بسیاری از روس ها این سرکوب ها را به عنوان “خسارت جانبی” پذیرفتند.
اکنون پوتین 69 ساله است و در مقطعی دیگر نمی تواند روسیه را اداره کند. بعد چه اتفاقی می افتد؟
هیچ کس نمی داند، و این همان چیزی است که صحنه سازی حکومت در روسیه همیشه بر اساس آن بوده است: اینکه شما نمی دانید قدرتمندان چه چیزی در ذهن دارند. مرگ پوتین می تواند هم یک فرصت و هم یک فاجعه باشد، چه کسی می تواند با اطمینان بگوید؟ در اتحاد جماهیر شوروی رویه های تنظیم شده و کم و بیش قابل پیش بینی برای انتقال قدرت وجود داشت. دبیران کل توسط اعضای دفتر سیاسی معرفی و توسط کمیته مرکزی انتخاب می شدند. امروز فقط رئیس جمهور و اطرافیانش هستند که از کارمندان سرویس مخفی و افراد معتمد دوران لنینگراد او تشکیل شده اند. آنها به تنهایی تصمیمات واقعی را می گیرند و آنها به تنهایی تصمیم می گیرند که چگونه انتقال قدرت انجام شود.
چه اتفاقی می افتد اگر جنگ قدرت در میان دسته پوتین بر سر جانشین آغاز شود؟
آنچه در کرملین اتفاق می افتد برای ما کاملا غیرقابل پیش بینی است. از این نظر، ما واقعاً باید از پایان پوتین بترسیم.
پروفسور بابروفسکی، از شما برای مصاحبه متشکرم.